دکتر و پرستار نمی توانند در برابر بیمار ناز سانی مکینلی مقاومت کنند. دارایی های فراوان او توجه را می طلبد. دکتر شیرجه می زند، او را با دست ها و دهان مشتاق کاوش می کند و یک برخورد پرشور را شعله ور می کند. واقعیت در حالی که خواسته های نفسانی خود را رها می کنند حکومت می کند.