یک بلوند جوان، توسط کشیشش اغوا می شود و بیدمشک تنگش را با فرصتی در حوزه علمیه عوض می کند. زانوهایش را خم می کند، خروس بزرگش را خوشحال می کند، سپس او را در دختر گاوچران سوار می کند. او را به سختی لعنت می کند، و او مشتاقانه تقدیر او را می بلعد. این مسیر او به رستگاری است.