پس از یک روز سخت در دانشگاه، او با عیار اوکراینی خود روی کاناپه رها می شود. او به طرز ماهرانه ای او را با انگشتانش خوشحال می کند و او را به خلسه می برد، سپس او مشتاقانه با یک دمنوش پرشور به او خدمت می کند. برخورد صمیمی آنها در خوابگاه آنها آشکار شد، که برای مشاهده آینده اسیر شده است.